صرف نظر کردن از جان یا مال یا چیزهای دیگر در راه کسی یا برای رسیدن به مقصودی، برای مثال یار آن بود که مال و تن و جان فدا کند / تا در سبیل دوست به پایان برد وفا (سعدی۲ - ۶۳۲)
صرف نظر کردن از جان یا مال یا چیزهای دیگر در راه کسی یا برای رسیدن به مقصودی، برای مِثال یار آن بُوَد که مال و تن و جان فدا کند / تا در سبیل دوست به پایان برد وفا (سعدی۲ - ۶۳۲)
گذشت از چیزی: فدا کرده جان را همه پیش من به دل مهربان و به تن خویش من. فردوسی. پس از نیکویی ها و صد گونه رنج فدا کردن کشور و تاج و گنج. فردوسی. ز گنج خسروی و ملک شاهی فدا کردش که میکن هرچه خواهی. نظامی. یار آن بود که مال و تن و جان فدا کند تا در سبیل دوست به پایان برد وفا. سعدی. صائب چو ذره ای است چه دارد فدا کند ای صدهزار جان مقدس فدای تو. صائب
گذشت از چیزی: فدا کرده جان را همه پیش من به دل مهربان و به تن خویش من. فردوسی. پس از نیکویی ها و صد گونه رنج فدا کردن کشور و تاج و گنج. فردوسی. ز گنج خسروی و ملک شاهی فدا کردش که میکن هرچه خواهی. نظامی. یار آن بود که مال و تن و جان فدا کند تا در سبیل دوست به پایان برد وفا. سعدی. صائب چو ذره ای است چه دارد فدا کند ای صدهزار جان مقدس فدای تو. صائب
سباحت. خود رادر روی آب نگاهداری کردن و بردن بوسیلۀ حرکات دست و پا. آب بازی کردن: طمطمه، شنا کردن. عوم. (منتهی الارب). رجوع به شناب، شنار، شنا و شنو شود، انجام دادن نوعی ورزش که در اصطلاح ورزشکاران قدیم شنا گویند. (یادداشت مؤلف). رجوع به شنا شود
سباحت. خود رادر روی آب نگاهداری کردن و بردن بوسیلۀ حرکات دست و پا. آب بازی کردن: طَمْطَمه، شنا کردن. عوم. (منتهی الارب). رجوع به شناب، شنار، شنا و شنو شود، انجام دادن نوعی ورزش که در اصطلاح ورزشکاران قدیم شنا گویند. (یادداشت مؤلف). رجوع به شنا شود